روسها در مرداد 1294 تا پشت دروازههای تهران جلو آمدند. پیشروی روسها به سمت پایتخت موجب مهاجرت عدهای از نمایندگان مجلس از تهران و تعطیل مجلس شد. احمد شاه درصدد انتقال پایتخت از تهران به اصفهان برآمد، وزیران مختار روس و انگلیس او را از اجرای این تصمیم بازداشتند. روسها به قزوین عقبنشینی كردند. در این مدت رؤسای دولت در تهران تحت فشار بیگانگان مرتباً تغییر میكردند. به طوری كه در عرض یك سال، بعد از استعفای مستوفیالممالك به ترتیب مشیرالدوله، سعدالدوله، عینالدوله، مستوفیالممالك، و عبدالحسین میرزا فرمانفرما به ریاست دولت منصوب شدند و سرانجام با استعفای فرمانفرما در دی 1294 (ژانویه 1916) احمدشاه، محمدولی خان سپهدار تنكابنی را با لقب سپهسالار به رئیسالوزرائی برگزید.
همزمان با این تغییر و تحول در تهران نیروهای انگلیسی وارد جنوب شدند و با پیشروی آنها در صفحات جنوب ایران، در نیمهی اول سال 1916 ایران عملاً تحت اشغال قوای سه كشور بیگانه قرار گرفت: روسها قسمت شرقی آذربایجان و گیلان و مناطق وسیعی را كه شامل قسمت اعظم استان مركزی كنونی وقم و كاشان و نطنز و بخشی از استان اصفهان میشد اشغال كرده بودند و عثمانیها آذربایجان غربی و كردستان و كرمانشاه و همدان و بروجرد را تحت سلطهی خود گرفته بودند. بخش مهمی از صفحات جنوب نیز در اشغال انگلیسیها بود و حكومت مركزی كه فقط تهران را در اختیار داشت عملاً تابع و مجری سیاست روس و انگلیس، یعنی متفقین آن روز بود.
با آنكه ایران از كانون اصلی جنگ یعنی اروپا فاصله زیادی داشت، ولی به یكی از میدانهای جنگ تبدیل شده بود. ایران در آن زمان با انقلاب مشروطیت مرحله جدیدی از تاریخ خود را آغاز كرده بود. انقلابیون صدر مشروطه در تلاش برای آزادی كشور، قطع دست بیگانگان و احیاء استقلال و تمامیت ارضی و حاكمیت ملی كشور بودند. اما عملكرد قوای بیگانه و هجوم آنها به شهرهای شمالی، جنوبی و غربی كشور، راه هرگونه دستیابی به استقلال و ثبات را از ایران سد كرده بود. در این میان وجود شخصیتها و رجالی كه هر كدام از آبشخور یكی از قدرتهای مداخلهگر تغذیه میشدند، بلیه مضاعفی بود كه حاكمیت ملی، تمامیت ارضی و استقلال مردم ایران را نشانه گرفته بود.
روسیه و انگلستان در خلال جنگ جهانی اول عملاً با انعقاد قراردادهائی ایران را به مناطق تحت نفوذ خود تبدیل كرده بودند و ورود نظامیان آنان به داخل كشور كه غالباً با استناد به این قراردادها صورت میگرفت، سبب شده بود كه دولت مركز حتی در تهران، قدرتی نداشته باشد. یكی از این توافقنامهها پیمان معروف 1915 بود كه در 28 دی 1293 میان روسیه و انگلستان به امضا رسید. این پیمان كه به فاصله 80 روز پس از اعلام بیطرفی ایران در جنگ به امضای دو دولت مذكور رسید، قلمرو نفوذ دو كشور در ایران را بیش از آنچه كه در پیمان 1907 آنان مقرر شده بود، توسعه داد. به موجب این پیمان دو كشور حقوق و امتیازات ارضی بیشتری برای خود در ایران قائل شدند و هزینه نگاهداری نیروهای خود در ایران را نیز به گردن دولت تهران گذاشتند. ورود نظامیان روسیه به شهرهای تبریز، ارومیه، همدان، قزوین، زنجان و كرمانشاه كه در زمستان 1293 و در تمام طول سال 1294 صورت گرفت، نتیجه همین توافقنامه بود. روسها این قرارداد را به بهانه فراهم شدن زمینه مقابله با پیشروی نیروهای عثمانی در ایران امضا كردند. در زمان انعقاد این پیمان، عثمانیها تبریز را در اشغال خود داشتند. انگلیسیها نیز متعاقب انعقاد پیمان 1915 در نواحی جنوبی كشور پیشرویهای چشمگیری داشتند و قیام مشهور «دلیران تنگستان» در مرداد 1294 نمادی از مقاومت مردم سلحشور جنوب ایران در برابر آنان بود. انگلیسیها به نفت خلیج فارس چنان چشم دوخته بودند و تحت هیچ شرایطی حاضر نبودند حتی به حصر تأسیسات نفتی ایران در بنادر جنوبی كه بر طبق «قرارداد دارسی» به چنگ آنان افتاده بود، پایان دهند. آنان با مشاركت نظامیان هندی تحت فرمان خود در جنوب ایران نیروی نظامی «پلیس جنوب» را شكل داده و آن را ابزار اراده خود كرده بودند و روسها نیز در شمال نیروی قزاق را به وجود آوردند.
در این میان گروهی از مهاجرین نیز در كرمانشاه حكومت مستقلی تشكیل داده و خود را تحت حمایت متحدین آن روز یعنی آلمان وعثمانی قرار داده بودند. ریاست حكومت كرمانشاه را رضاقلیخان نظامالسلطنه مافی به عهده داشت. جمعی از ایرانیان مقیم اروپا هم كمیتهای به نام «ایران آزاد» تشكیل داده و از حكومت نظامالسلطنه پشتیبانی میكردند. مركز این كمیته در برلن بود و سیدحسن تقیزاده در سمت ریاست این كمیته با دولت آلمان رابطه برقرار كرده بود.
در مرداد ماه 1295 (اوت 1916) به دنبال پیشروی نیروهای عثمانی به طرف قزوین، سپهسالار تنكابنی از ریاست وزراء بركنار شد و میرزا حسنخان وثوقالدوله به جانشینی وی انتخاب گردید. در این هنگام چون پایتخت در خطر اشغال قوای عثمانی قرار داشت وزیران مختار روس و انگلیس در تهران به احمدشاه تكلیف كردند از تهران خارج شود، ولی شورای مشورتی كه به درخواست احمدشاه از علما و شاهزادگان و اعیان تشكیل شده بود به احمدشاه توصیه كرد پایتخت راترك نكند. از سوی دیگر هیئتی از طرف شورای مشورتی عازم همدان مركز فرماندهی قوای عثمانی در ایران شد تا ضمن مذاكره با احسان پاشا فرمانده نیروهای عثمانی از وی تقاضا كنند از حركت قوای عثمانی به طرف پایتخت جلوگیری نماید. این هیئت كه قوامالسلطنه و محتشمالسلطنه و مشاورالممالك در آن عضویت داشتند موفق شد موافقت ژنرال احسان پاشا را به خودداری از اشغال تهران از طرف قوای عثمانی جلب نماید.
سال 1917 در ایران با فعالیتهای تروریستی كمیتهای به نام «كمیته مجازات» در تهران آغاز شد و وحشت زیادی در دلها افكند. به دنبال انقلاب اول روسیه و استعفای تزار كه در اواخر اسفندماه 1295 روی داد وثوقالدوله هیئتی را به ریاست یك روزنامهنگار جوان به نام سیدضیاءالدین طباطبایی به روسیه فرستاد تا دربارهی تحولات روسیه تحقیق به عمل آورده و موجبات نزدیكی به حكومت جدید روسیه را فراهم آورد. در این هیئت نمایندگانی از وزارتخانههای مختلف عضویت داشتند، كه از آن جمله میتوان به میرزا باقرخان مهذبالسلطنه نمایندهی وزارت خارجه و كلنل كاظم خان نمایندهی وزارت جنگ و میرزا یوسف خان مشار اعظم نمایندهی وزارت داخله اشاره نمود.
روز هشتم خرداد 1296 وثوقالدوله به دنبال تشدید فعالیت كمیتهی مجازات و قتل متینالسلطنه نمایندهی سابق مجلس و مدیر روزنامهی عصر جدید، استعفا داد و علاءالسلطنه به جانشینی وی انتخاب گردید. علاءالسلطنه بعد از انجام انتخابات دورهی چهارم مجلس شورای ملی استعفا داد و عینالدوله به جانشینی وی برگزیده شد. انقلاب دوم روسیه در زمان حكومت وی در ایران روی داد و با روی كار آمدن بلشویكها در روسیه روابط ایران و روسیه وارد مرحلهی تازهای شد.
در اوائل دیماه 1296 ایران وضع آشفتهای داشت. بخش اعظم شمال ایران هنوز تحت اشغال سربازان روس بود، ولی با روی كارآمدن حكومت بلشویكی در روسیه بین افسران قشون اشغالی روس بر سر این كه از حكومت جدید روسیه اطاعت كنند یا نه اختلاف افتاده بود. بخش مهمی از غرب ایران در اشغال عثمانیها بود و در جنوب نیروی «تفنگداران جنوب» كه انگلیسیها به وجود آورده بودند فرمانروایی میكردند عینالدوله كه علاوه بر مشكلات سیاست خارجی با بحران شدید مالی و قحطی و گرسنگی در قلمرو حكومت خود روبه رو شده بود، روز 25 دی ماه 1296 استعفا داد و مستوفیالممالك به جانشینی وی تعیین گردید. مستوفیالممالك در داخل با همان مشكلات عینالدوله دست به گریبان بود، ولی در سیاست خارجی با انعقاد قرارداد صلح بین روسیه و آلمان (قرارداد برست لیتوسك) موفقیت بزرگی به دست آورد، زیرا به موجب این قرارداد روسها مكلف به بیرون بردن نیروهای خود از ایران گردیدند. البته مستوفیالممالك و دولت او در این موفقیت نقشی نداشتند. تعهد روسیه به تخلیهی نیروهای خود از ایران با فعالیتهای كمیتهی ایران آزاد در برلن و مراجعات رؤسای این كمیته به دولت آلمان بیارتباط نبود و آلمانیها كه فكر میكردند به كمك اعضای این كمیته در ایران صاحب نفوذ خواهند شد، در قرارداد متاركهی جنگ با روسیه مادهای گنجاندند كه به موجب آن روسها مكلف به تخلیهی ایران گردیدند.
مستوفیالممالك سرانجام در برابر مشكلات داخلی تاب مقاومت نیاورد و روز هشتم اردیبهشت 1297 از ریاست دولت كنارهگیری كرد. احمدشاه نجفقلیخان صمصامالسلطنه را به جانشینی وی منصوب كرد. ولی دو ماه بعد با مخالفت شدید مردم و بسته شدن بازار و دكاكین بركنار گردید. احمدشاه مجدداً وثوقالدوله را به رئیسالوزرائی منصوب كرد و اولین كار وثوقالدوله در دوره جدید حكومت خود تعقیب و دستگیری اعضای كمیتهی مجازات و اعدام سران آنها در میدان توپخانه بود. دو عنصر اصلی دیگر این كمیته (ابراهیم منشیزاده و اسدالله ابوالفتحزاده) نیز هنگام فرار كشته شدند.
هنگامی كه وثوقالدوله مأمور تشكیل كابینه شد تخلیه سربازان روس از ایران در شرف انجام بود. دو ماه بعد از تشكیل كابینهی جدید وثوقالدوله جنگ بینالمللی اول با شكست متحدین پایان یافت و نیروهای عثمانی نیز تا پایان سال 1918 ایران را تخلیه كردند.
تخلیهی ایران از سربازان روس و عثمانی با تقویت نیروهای انگلیسی در ایران و گسترش دامنهی عملیات آنها تا شمال كشور همراه بود و انگلیسیها كه میخواستند ایران را بدون رقیب و مزاحم دیگری در اختیار خود بگیرند با امضای قرارداد جدیدی با دولت وثوقالدوله قشون و مالیهی ایران را تحت كنترل خود درآوردند. انگلیسیها پس از امضای این قرارداد، كه به قرارداد 1919 معروف شده است، بدون این كه منتظر تصویب آن از طرف مجلس شورای ملی بشوند، مفاد آن را به موقع اجرا گذاشتند و یك هیئت نظامی و یك هیئت مالی به ایران فرستادند، ولی انتشار خبر امضای این قرارداد كه ابتدا محرمانه نگاه داشته شده بود با مخالفت شدید افكار عمومی مواجه گردید.
این قرارداد از جمله لكههای ننگ در روابط زمامداران انگلیسی با دولت و ملت ایران به شمار میرود.
جنگ جهانی اول دنیای جدیدی را در برابر مردم ایران گشود و پیروزیهای اولیه آلمان امیدهائی را در دل آنان ایجاد كرد. آلمان از نظر ایرانیان دولتی استعمارگر نبود و دست كم در روابط با ایران سوابق استعماری نداشت. ایران از 1885 میلادی با آلمان رابطه سیاسی برقرار كرده بود و با آغاز جنگ جهانی اول این رابطه نزدیكتر شد. ایرانیان از اینكه میدیدند آلمان با روس و انگلیس ـ یعنی دو دشمن بد سابقه آنها ـ وارد جنگ شده، شادمان بودند وپیروزی آلمان را به معنی پیروزی خود میدانستند. زیرا تلقی عموم این بود كه با شكست روسیه و انگلیس، ایران نیز از قید نفوذ سیاسی و سلطه اقتصادی آنها آزاد میشود. سیاستمداران آلمان نیز از این گرایش استفاده فراوانی كردند و فعالیتهای خود را در ایران گسترش دادند، به آزادیخواهان ایرانی نزدیك شدند و ایلات و عشایر را بر ضد انگلیس شوراندند. آلمانیها حتی در برلین میزبان طیفی از روشنفكران ایرانی شدند كه تلاش میكردند تا زمینه نفوذ سیاسی آلمان در اركان ایران را فراهم سازند. ولی این باورها با ورود فرانسه و انگلیس و آمریكا به صحنه جنگ و شكست مرحله به مرحله آلمان و عثمانی به تدریج رنگ باخت و به یأس تبدیل شد.
در سالهای جنگ اول جهانی موجی از قحطی، فقر، گرسنگی، قتل و غارت دامنگیر جامعه ایران شده بود. بیماریهای مسری به ویژه تیفوس در مناطقی كه بیشتر در معرض تاخت و تاز نیروهای بیگانه بود، بیداد میكرد.
در جریان 4 سال جنگ اول جهانی، ایران دست كم 15 بار شاهد ظهور و سقوط كابینههای مختلف كمدوام بود و عمر متوسط هر دولت تحت تأثیر هرج و مرج سیاسی ناشی از جنگ، از 100 روز تجاوز نمیكرد.
نظرات شما عزیزان:
|